اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)

رمضان بهشت خدا شده ز گل جمال تو یا حسن
مه نیمه اختر کوچک و مه نو هلال تو یا حسن

یم علم و حکمت و معرفت نمی از کمال تو یا حسن
دل دشمنان تو را برد نبوی خصال تو یا حسن

صفحات و متن کتاب حق رخ و خطّ و خال تو یا حسن
به خدا رسیده ز بندگی طیران بال تو یا حسن

تو چراغ بزم وصال حق تو بهار خلد مخلّدی
تو خدای حسن و ملاحتی تو یگانه عبد مؤیّدی

تو به جسم، جان کتاب حق تو به روح، روح مجرّدی
تو کمال کلّ کمال ها تو جمال خالق سرمدی

تو علی تو فاطمه تو حسن تو حسین یا که محمّدی
که عیان جلالت پنج تن بود از جلال تو یا حسن

تو محیط عالم حکمتی تو مه سپهر امامتی
تو زمامدار مشیّتی تو امام صببر و شهامتی

تو مه سپهر ولایتی تو تمام جود و کرامتی
تو خدای را رخ و جلوه ای تو رسول را قد و قامتی

تو پناه خلق دو عالمی تو شفیع روز قیامتی
نه عجب که عفو کند خدا، همه را به خال تو یا حسن

نه عجب که فخر کند خدا، به مَلَک ز شوق عبادتت
نه عجب که غنچه به صبحدم، شکفد به عرض ارادتت

همه انبیا شده معترف به جلال و مجد و سیادتت
زطلوع صبح خجسته تر، شب جانفزای ولادتت

من و لطف وجود و عطای تو، که کَرَم بود همه عادتت
به عطا و حلم و کرم کسی، نبود مثال تو یا حسن

به تمام دین خدا قسم، که تمام دین خدا تویی
به بهشت و ارض و سما قسم، که بهشت و ارض و سما تویی

به مقام و سعی و صفا قسم، که مقام  و سعی و صفا تویی
به قیام و صبر و روح و رضا قسم، که قیام و صبرو رضا تویی

به دعا و روح دعا قسم که دعا و روح دعا تویی
شده اقتدار ستمگران، همه پایمال تو یا حسن

ولی خدا ثمر نبی، گهر علی دُرّ فاطمه
نگهت مسیح و مسیح جان، نفست شفای دل همه

دهن تو چشمۀ معرفت، سخن تو آیت محکمه
همه را به عشق تو های و هوی، همه را به ذکر تو زمزمه

به محبّت تو مرا بود، ز شرار نار چه واهمه
که بهشت لطف خدا شده، دلم از خصال تو یا حسن

تو سجود من تو رکوع من، تو سلام من تو نماز من
تو مطاف من تو طواف من، تو عراق من تو حجاز من

تو شرار سوز و گداز من، تو بهار گلبن راز من
تو سرور من تو نوای من چه به سوز من چه به ساز من

نبود قسم به ولایتت، به گل بهشت نیاز من
اگرم به دست، جوانه ای رسد از نهال تو یا حسن

هله ای تکلّم قدسیان، شب و روز نُقل روایتت
صفحات مصحف جان پر از، سُوَر لطیف حکایتت

به محبّتت به مودّتت، به کرامتت به عنایتت
که بود نگاه توسّلم، به چراغ راه هدایتت

به خدا قسم خجلم ز تو، که به ادّعای ولایتت
به زبان محّب تو بوده ام، به عمل ملال تو یا حسن

منم آنکه با همه زشتیم، سر خود به خاک تو سوده ام
چو دو چشم خویش گشوده ام، به محبّت تو گشوده ام

دل خلق را به فضائل و به مناقب تو ربوده ام
به علی قسم به نبی قسم، به خدا محبّ تو بوده ام

به ولای تو به ثنای تو، غزل و قصیده سروده ام
ز تو گفته ام ز تو خوانده ام به زبان حال تو یا حسن

غلامرضا سازگار


*****************

امشب دوباره قصد استغفـار کـردم
یعنی  به کوچک بودنم اقـرار کردم

میخواهم از حالا فقط مـال تـو باشم
شرمنده ام آقا که بـد رفتـار کردم

میدیدم اینکه خار چشمت هستم اما
بیهوده بر این کـارها اصـرار کردم

امشب به جـای گفتـن العفـو العفـو
هفتاد دفعـه یاحسـن تکرار کردم

هرشب کنار سفره در فکـر حسینـم
امشب به یاد مجتبی افطـار کردم

من نذر کردم که غلامت باشم آقا
تا آخـر عمـرم بنـامت باشم آقا

ای اولین فرزند زهرا یا حسن جـان
ای دلبر و دلبنـد زهرا یا حسن جان

تو آمدی زهرا و حیدر شـاد هستند
ای معنی لبخنـد زهرا یا حسن جان

مادر تو را هر لحظه در آغوش دارد
یعنی شدی در بند زهرا یا حسن جان

یارب به حق مجتبی همسایه ها را...
نامت شده سوگند زهرا یا حسن جان

تو آمدی تـا آبروی شهــر باشی
دروازه ی رحمت به سوی شهر باشی

مهر شمـا در سینـه از روز ازل بود
با صلح جنگیـدن نبردی بی بدل بود

ای مـرجع تقلیـد عظمـای مدینه
رفتارتـان حی علی خیـر العمـل بود

ای بهترین  شاگرد دست آموز حیدر
دشمن اسیر ضرب شصتت در جمل بود

با بانگ تکبیرت زمین میلـرزد آقا
انگـار پـای دشمنت روی گسـل بـود

خون تو در رگهای قاسم موج می زد
چون مرگ شیرینتر برایش از عسل بود

تـو روی نـام مـادرت حساس هستی
استاد رزم حضرت حضرت عباس هستی

من خوب میدانم که این آقا کریم است
جای کبوتر بین صحنش یا کریم است

اینجا کسـی با دست خالـی برنگشتـه
آقا شبیـه مـادرش زهـرا کریم است

هر کس به دریا رفت مروارید برداشت
اینها به این معناست که دریا کریم است

باران ببـارد خـوب و بـد فرقـی ندارد
باران بـرای کـل آدمهـا کریـم است

آقا بیا کــه پشت در سائل رسیده
طوفان زده اتگار بر ساحـل رسیده

آقا برایت یک حـرم بایـد بسازیـم
یک پنجره فولاد هم بایـد بسازیـم

پایین پایت میشـود یک باب قاسـم
بالا سرت باب الکـرم بایـد بسازیـم

یک باب صادق ، باب باقر ، باب سجاد
یعنی سه صحن دیگرم باید بسازیـم

بایـد فراخـوان داد بیـن شاعـرانت
ترکیب بنـد محتشـم بایـد بسازیـم

در بین اشعارم شبی آقا به من گفت
صحنی بـرای مـادرم بایـد بسازیـم

ای ناخـدای کشتـی اولاد زهرا
کی میرود از خاطر تو یـاد زهرا

هرگز نشد روزی به فکـر در نیفتی
هر شب به یاد چـادر مادر نیفتـی

اینجا ملائک بال خود را پهن کردند
از روی سجاده شبی با سر نیفتـی

هر روز میفتـی زمین در راه خانـه
مـا آرزو داریـم تـا دیگـر نیفتـی

مـا آرزو داریـم مثـل مـادر خـود
آتش نگیری بیـن خاکستـر نیفتی

این اشک ها یعنی که ما طاقت نداریم
مـا هیچ جایی جز همین هیئت نداریم

احمد ایرانی نسب

*****************

با نام حسن دوباره اعجاز کنید
یک پنجره روب ه عرش حق باز کنید
هنگام ولادتش به ذکر صلوات
تا کــوی مدینــه باز پرواز کنیــد

سید هاشم وفایی




موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)
[ 22 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)


در نیمه های ماه بشارت رسیده بود
آقای سبز پوش کرامت رسیده بود

بالا گرفته بود زمین دست خویش را
چون لحظه های سبز اجابت رسیده بود

از عرش حق به روی زمین جبرییل هم
بی شک برای عرض ارادت رسیده بود

این بار اول است که احساس مادری
در فاطمه به اوج لطافت رسیده بود

نیمی شبیه فاطمه نیم دگر علی
در اصطلاح سیب دو قسمت رسیده بود

افطار کرده بود علی با لب و نمک
از بس لبش به اوج ملاحت رسیده بود

آری قدوم کودکیش غرق نعمت است
وقتی گدای شهر به ثروت رسیده بود

پر میگرفت مرد جذامی در آسمان
بر او که از کریم محبت رسیده بود

دیدند در جمل که حسن مثل مرتضی
بر اوج قله های شجاعت رسیده بود

طوفان چنان گرفت به هر ضربه دست او
گویا که رستخیز قیامت رسیده بود

با این وجود در همه ی عمر این غریب
مظلومیت به حد نهایت رسیده بود

آن لحظه ای که شد همه موی سرش سپید
در انتهای کوچه ی غربت رسیده بود

گفتند از درون جگرش پاره پاره شد
وقتی که زهر بر دل حضرت رسیده بود

بر دامن حسین سرش بود و گریه کرد
چون روضه خوان به اوج مصیبت رسیده بود

"لایوم" گفت و رفت به صحرای کربلا
آنجا که قاسمش به شهادت رسیده بود

"لایوم" گفت و دید که در مقتل حسین
حتی لباس کهنه به غارت رسیده بود

"لایوم" گفت و خواهر خود را نظاره کرد
وقتی که زینبش به اسارت رسیده بود

سید حجت بحرالعلومی

*********************

سائلی از تبار سلمانم
عاشقی اهل خاک ایرانم

مقتدایم تویی امام کریم
با تو در اوج برج ایمانم

شیعه ی راه و رسم تو هستم
اینچنین است من مسلمانم

کم من به کرامت تو رسید
کرمی کن، دخیل احسانم

مرغ روحم اسیر و سرگشته
در هوایت همیشه حیرانم

پای عشقت چو میثم تمار
تا همیشه بدان که می مانم

ای بلندای دوش پیغمبر
ای تو فرزند ارشد حیدر

<< سفره دار قدیمی دنیا >>
ای امامِ امام عاشورا

حسن بن فاطمه، بستم
من دخیل لبم به نام شما

از ازل تا ابد گرفتارت
جبرئیل آن امین وحی خدا

یوسف خانواده ی حیدر
بی قرار تو سینه ی زهرا

مثل یک یاکریم بی بالم
روی خاک بقیع تو آقا

پر و بالی بده خدای کرم
ای کریم بن ذوالکرم، مولا

دل من در هوای تو دارد
مثل ابر بهار می بارد

نمک سفره ی خدا هستی
وقف آسایش گدا هستی

شیر مرد جمل به وللهِ
شان آیات هل اَتی هستی

ای امام همیشه ی عالم
نائب شاه لا فتی هستی

تو کرم خانه در سما داری
باعث فخر مرتضی هستی

محرم درد های فاطمه ای
زخمی راه کوچه ها هستی

تو چهل سال خون دل خوردی
شاهد سیلی و جفا هستی

جگرت گُر گرفت و از غم سوخت
با کفن، تیرها تنت را دوخت

مصطفی گودرزی

*********************

حالا كه آسمان دم باران گرفته است
طبع سرودنم چقدر جان گرفته است

از اين طراوتي كه پر از عطر نام توست
دور و بر مرا گل ريحان گرفته است

ممنونم از كرامت تو ، زندگي من...
...از لطف بي حدت سر و سامان گرفته است

دست خودم كه نيست گداي شما شدم
دستم فقط ز دست شما نان گرفته است

اي مهربان شهر مدينه امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن

هر واژه اي كه لايق مدحت نمي شود
هر جمله اي كه در خور وصفت نمي شود

هر كس كه شعر گفت نظر كرده ي تو نيست
مضمون تو به هر كسي قسمت نمي شود

امشب بيا و حال مرا رو به راه كن
آقا اگر براي تو زحمت نمي شود

باني سفره هاي شلوغ مدينه اي
يك بار هم سراي تو خلوت نمي شود

تو قهرمان جنگ جمل بوده اي ولي
از اين حماسه هاي تو صحبت نمي شود

اسطوره ي شجاعت و قدرت امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن

دست كريم تو چقدر بي نظير بود
دنبال مردمان غريب و فقير بود

با دست خالي يك نفر از پيش تو نرفت
از بسكه خير مرحمت تو كثير بود

يكبار هم خودت به غذا لب نميزدي
اما تمام شهر ز دست تو سير بود

لحن صداي تو همه را جذب كرده بود
از بسكه طرز صحبت تو دل پذير بود

از بردباري ات چه بگويم كه دشمنت
حتي از اين صبوري تو سر به زير بود

اي انتهاي جود و كرم اي امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن

خورشيد را جمال تو شرمسار ميكند
مهتاب بي تو ميل شب تار ميكند

تو آمدي و روزه ي خود را علي فقط ...
...با بوسه بر لبان تو افطار ميكند

تو هستي آن كريم كه اموال خويش را
سه دفعه با رضاي خود ايثار ميكند

من از تبار ميثم تمارم ، عاقبت
عشقت حواله ام به سر دار ميكند

اين خصلت تو كه به گدا رحم ميكني
گاهي فقير را چه طلبكار ميكند

لطف تو هست شامل حالم امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن

محمد حسن بيات لو


 



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)
[ 21 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)

 
چند شعر از استاد علی اکبر لطیفیان
 
مجموعه ی صفات خدا می شود حسن
اسماء ذات، وقت دعا می شود حسن
 
نه رو به مکه، رو به مدینه نشسته ایم
وقت نماز، قبله ما می شود حسن
 
صد تا پسر به فاطمه روزی کند خدا
یا می شود حسین، و یا می شود حسن
 
جبریل هم به رتبه ما غبطه می خورد
وقتی که همنشین گدا می شود حسن
 
این رنگ سبز، رنگ مقام سیادت ست
امروز سیدالشهدا می شود حسن
 
گرچه غروب کرد، محرم طلوع کرد
خورشید ظهر کرببلا می شود حسن
 
از برکت "حسین حسین" گلوی ما
یک روز می رسد همه جا می شود "حسن"
 
معلوم بود از حسد آل عایشه
روزی بدون صحن و سرا می شود حسن
 
از تخته پاره های بهم دوخته شده
با زحمت حسین، جدا می شود حسن
 
از تیرها مقطعه کردن عجیب نیست
"حا، سین، نون" هجا به هجا می شود حسن

 

******
 
به یمن مِهر تو شد از سراب، آب درست
بدون مِهر تو از آب شد سراب درست
 
نگاه کردن تو خلقت است تکویناً
نگاه کردی و شد ماه... آفتاب... درست
 
خدا به طرح تو پرداخت، شد امام درست
خدا به شرح تو پرداخت، شد کتاب درست
 
اگر قبول کنی من تراب نعلینم
مرا برای تو کرده ابوتراب درست
 
یکی برای حسین و یکی برای حسن
از این دو قطره فقط می شود شراب درست
 
بتول در عوض پیرهن برای حسین
برای صورت تو می کند نقاب درست
 
بقیع مظهر آبادی است پس عرش است
بهشت نیز شده از همین خراب، درست

**
«عتاب یار پری چهره» را کشیدم من
اگر چه هم نشود کار با عتاب درست

******


خورشید شب فاطمه بالا آمد
شکل دگر علی و زهرا آمد
 
مشتاق زیارت حسن بود، حسین
این بود که شش ماهه به دنیا آمد

******

 
نشسته ام بنویسم گدا گدا، آقا
چقدر محترم است این گدایِ با آقا

نشسته ام بنویسم حسن، کریم، کَرَم
مدینه، سفره آقا، برُو بيا، آقا

نشسته ام بنویسم به جای العفوم
الهی یا حسنُ و یا کریمُ یا آقا

تو مهربانی ات از دستگیری اَت پیداست
بگیر دست مرا هم تو را خدا، آقا!

دخیل هایِ نَبَسته شده زیاد شدند
چرا ضریح نداری؟! چرا؟ چرا؟ آقا!

تويي كريمِ حرم زاده من گدا زاده
مرا خدا به تو داده تو را به من داده

همه فقير تو هستند ما گداها هم
گداي لطفِ تو هستند خِضر و موسي هم

سه بار زندگي ات را به اين و آن دادي
هر آن چه داشته بودي و گيوه ات را هم

قسم به ايل و تبارت، قسم به طايفه ات
غلامِ قاسم و عبداللهِ توام با هم

عجيب نيست بگردَد فرشته دور سرت
عجيب نيست بگردد علي و زهرا هم

من از بهشت، به سمتِ شما سفر كردم
كه من بهشتِ بدونِ تو را نمي خواهم

بدون عشق، مسلمان شدن نمي ارزد
بدون مهر تو انسان شدن نمي ارزد

نديده اند افاضات آفتابت را
نخوانده است كسي سطري از كتابت را

به دست هاي گدايان فقط دعا دادند
به چشم هاي تو دادند استجابت را

چرا غلام نداري؟ مگر كه ما مرديم
نشسته ايم ببينيم انتخابت را

تو تك سواري و حتي كسي شبيه حسين
عجيب نيست بگيرد اگر ركابت را

نه كه نظر نخوري، نه، مدينه مي ميرد
اگر كه دست علي وا كند نقابت را

نقاب خويش بيفكن مرا دچار كني
نقاب خويش بيفكن كه تار و مار كني

نشسته ام بنويسم كه قامتت طوباست
نِگات مثل علي و صدات مثل خداست

نشسته ام بنويسم علي ست بابايت
نشسته ام بنويسم كه مادرت زهراست

نشسته ام بنويسم هزار اِي وَ الله
هنوز هم كه هنوز است پرچمت بالاست

سكوت كردي اما حسين شهر شدي
سكوت كردن تو كربلاست، عاشوراست

اگر كه جلوه نكردي، همه كم آوردند
نبود دست تو، آري خدا چنين مي خواست

قرار بود كه در صلح،  كربلا بشوي
سكوت پيش بگيري پر از صدا بشوي

نشسته ام بنويسم كه سفره داري تو
هميشه بيشتر از حد انتظاري تو

به دست با كرمت مي دهي كريمانه
به سائلان حسينت هر آن چه داري تو

تو نيمه ي رمضاني ولي شب قدري
مرا به دست خداوند مي سپاري تو

اگر بناست بسوزم به هيزم فردا
قسم به چادر زهرا نمي گذاري تو

نخواستم بنويسم ولي نفهميدم
چطور شد كه نوشتم حرم نداري تو

نوشتم از سر اين كوچه رد مشو اما
نگاه كردم و ديدم چگونه داري تو ...

...تلاش مي كني از مادرت جدا نشوي
تلاش مي كني او را حرم بياري تو

ميان كوچه به دنبال توست مادر تو
ميان كوچه به دنبال گوشواره تو

مگر چه ديده اي از زندگيت سير شدي
چقدر زود شكسته شدي و پير شدي


******

 
روزی حسینی، حسنی دارم و بس
در مملکت ری وطنی دارم و بس

عشاق ره عشق سبکبال ترند
من نیز فقط پیرهنی دارم و بس

دوری مسافت نشود مانع من
تا شوق اُویس قرنی دارم و بس

حالا که حرم نیست، مرا شمع کنید
امشب هوس سوختنی دارم و بس

دنیا تو اگر یوسف کنعان داری
من نیز امام حسنی دارم و بس

تا لطف حسن هست، خریداری هست
تا زلف حسن هست، گرفتاری هست

باید سر ما را به طنابی بزنند
در مقدم خورشیدْ جنابی بزنند

عشاق نشستند سر راه کسی
تا دست به حُسن انتخابی بزنند

باید که به جای چلچراغ و گنبد
بالای بقیع، آفتابی بزنند

حالا که درِ رحمت زهرا باز است
زشت است اگر حرف عذابی بزنند

آن طایفه ای که پسر زهرایند
خوب است که در شهر نقابی بزنند

ای یوسف کنعان علی ادرکنی
ای ذکر حسن جانِ علی ادرکنی

ما از قِبَل تو لقمه نانی داریم
مثل سگ کهف، استخوانی داریم

هر جا کرم است سائلی در کار است
ما با تو همیشه داستانی داریم

تو واسطه می شوی که هنگام دعا
این گونه خدای مهربانی داریم

اصلاً چه نیاز لیلة القدری هست
تا نیمهٔ ماه رمضانی داریم

الطاف کریم تو تماشا دارد
لا حول و لا قوة الا... دارد

ماییم و تقاضای نظر داشتنت
یک شب ز محله ام گذر داشتنت

ای یوسف ما! به ازدحام عادت کن
ماییم و تویی و دردسر داشتنت

تو صبر و سکوت کرده ابراهیمی
قربان تو و چنین تبر داشتنت

تو بانیِ کربلا شدی و حتی
روزیّ حسین شد پسر داشتنت

مبهوت شدند لشگریان جمل
از یک تنه این همه جگر داشتنت

ای خشم خدا، عز و جل ادرکنی
ای حیدر کرار جمل ادرکنی

تو میوه هر سالِ خودت می گشتی
پرواز پر و بال خودت می گشتی

هر وقت مقابل علی می رفتی
آیینه ی اجلال خودت می گشتی

حیف است برای مردمی، آقا جان!
جا داشت فقط مال خودت می گشتی

بهتر که همان پیش خدا می ماندی
با مردم امثال خودت می گشتی

گفتند: تو گوشواره ی زهرایی
در کوچه به دنبال خودت می گشتی

هیهات از آن دست بدی که، بد زد
دستی که میان کوچه تا آمد، زد

 



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)
[ 21 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)

      اگـــــــــر یک تبســــــم حسن مــی شدیم
      مــــــــــــرید خصال حسن مـــــــی شدیم

      دل روشن اش را ورق مـــــــــــــی زدیم
      و بــــــــا نــــــور او ، همسخن می شدیم

      ز بــــــــوی کرامـــــــات او چـــون بهار
      شکـــــــوفا و گل پیرهـــــن مـــــی شدیم

      بــــــــه بــــــاغ جمــــــالش قدم می زدیم
      شبــــــــــــی بلبل آن چمـــــن مـــی شدیم

      بــــــــرای پــــــــــراکندن عطـــــــــر او
      جهانـــــگرد ، چـــــــون نسترن می شدیم

      چـــــو گیسوی عرفــــان ، به دست حسن
      شکن ، در شکن ، در شکن مــــــی شدیم

      بــــــــــرای تمـــــــــاشای صبر خـــــــدا
      بـــــه گـــــــرد حسن ، انجمن مـــی شدیم

      ز او مــــــی گرفتیم مــــــــــا مشق نــور
      بــــــــه تعلیـــــم او ، شب شکن می شدیم

      حسن فصـــل پیوند دل هــــــــای مـــاست
      بدون حسن ، « ما » و « من » می شدیم

      نبودیـــــــــــــم اگـــــــــر بسته ی مهر او
      بـــــــه مـــــولا قسم ! ریشه کن می شدیم

      حسن سیـــــــــــرتـــــــان ، وارث آدم اند
      چه خوبست مــــا هم « حسن » می شدیم

      رضا اسماعیلی


*****************


      نار و جنت قسیم می طلبد
      شیعه خیرالنعیم می طلبد

      بهر مستوری کلام الله
      الف و لام و میم می طلبد

      جمع خوبان قوم حق جمعست
      این قبیله کریم می طلبد

      امت حضرت رسول الله
      بعد حیدر زعیم می طلبد

      بعد مولا امامت امت
      مجتبایی علیم می طلبد

      تو طبیبی و من مریض توام
      هر مریضی حکیم می طلبد

      پدری مهربان و بخشنده
      از خدا چه، یتیم می طلبد؟

      وقف عشاق توست خلد برین
      دشمن تو جحیم می طلبد

   عماد بهرامی

*****************


      با تو خوشحالند در واقع پیمبر دوست ها
      چون علی شادند و مسرورند حیدر دوست ها

      شاعران از پارس می آیند ذیل طوطیان
      پشت لبهای تو صف بستند شکر دوست ها

      آنچنان لبریز حسنی که شب میلاد تو
      آرزومند پسر هستند دختر دوست ها

      مژده ات را من به حاتم های طایی داده‌ام
      از أبا زرهای عالم تا ابوذر دوست ها

      ماه هم گفته است از تو چونکه می گویند خوب-
      -دوستان از دوستان خود به دیگر دوست ها

      اکثراً در را نمی کوبند در وقت وداع
      اکثراً از کوچه بیزارند مادر دوست ها

      اتفاقی هم اگر افتاد و مادر ضربه خورد
      با کسی چیزی نمی گویند خواهر دوست ها

   مصطفی متولی


*****************


      دعای زنده دلان صبح و شام یا حسن است
      که موی تیره و روی سپید با حسن است

      مبین ز نسل حسن هیچکس امام نشد
      به حُسن بینی اگر هر امام را، حسن است

      حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
      دو کوه هست ولی کوه بی صدا حسن است

      حسین نهی به قاسم دهد، حسن دستور
      ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است!

      بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت
      بیا که کنیه شیرخدا اباحسن است

   محمد سهرابی


*****************


      تازه وارد هستم و نا آشنا
      با کویر و بوی صحرا آشنا

      عابری بی توشه ای درمانده ای
      خسته و مسکین و از ره مانده ای

      یک مسافر از کویر دور دست
      کوله بارش خالی از هرچه که هست

      خانه بر دوشم، نسیمی امدم
      من به دنبال کریمی آمدم

      آنکه تا پا بر سر دنیا نهاد
      این زمین را افتخار سجده داد

      گفت معبودی به جز الله نیست
      از تولد تا شهادت راه نیست

      نام او آمد ز بالاهای دور
      سمت یثرب با طبقهای طهور

      نام او بوی پر جبریل شد
      بر زبان جدّ او تنزیل شد

      فاطمه مانند رودی از عسل
      چشمه ای کوچک گرفته در بغل

      چشمه ای معصوم و مظلوم و صبور
      چشم ای دنبال تشنه، گرچه دور

      چشمه ای همزاد روح بوی سیب
      جامع اضداد، مشهور غریب

      چشمه ای در هر طپش آئینه جوش
      در اراضی ازل، دیرینه جوش

      چشمه نه دریای مروارید پوش
      صد هزاران نوح را کشتی فروش

      چشمه نه دریای موسی نیل کن
      جُرعه اش، یک ذره را جبریل کن

      عشق من ای سبزپوش لاله گون
      ای هجای باز حاء و سین و نون

      ای نژاد نور ای اصل نماز
      ای پل صاف حقیقت از مجاز

      اولین طغیان رود کوثری
      دومین احمد نه دوم حیدری

      ای تو سوم شخص این جغرافیا
      چارمین شخصیت اهل کسا

      ای حسین اکبر ای حُسن قدیم
      تو کریم مایی و نعم الکریم

      جز تو معمار بنای صبر کیست؟
      جز تو ای دریا در اینجا ابر کیست؟

      اصل ما در ریشه ی چشمان توست
      انعکاس شیشه ش چشمان توست

      صبح می خواهد شود مانند تو
      گر شود بیدار با لبخند تو

      سفره دار مردم بی چشم و رو
      از لب تو مست هم مِی هم سبو

      سفره ی دست کریمت بسته نیست
      بر سرش جز مستمند و خسته نیست

      دستهای سفره دارت را بیار
      آسمان! ابر کریمت را ببار

      مستمندم ماه و ناهیدم بده
      ذرّه ای از قرص خورشیدم بده

      از تو گفتن معجزه آوردن است
      آسمان را وصف خاکی کردن است

      حتم داردم دست من در دست توست
      چونکه ابیاتم تمامی مست توست

      شعر بی تو پست تر از یک خس است
      میوه ای بی رنگ و کال و نارس است

      من روایت می کنم روح تو را
      کعبه ی تابوت مجروح تو را

      ای جوان سبزپوش موسپید
      اشهَدُ انت الشّهید بنُ الشهید

      بغض یک پروانه با بال کبود
      دائماً در چشم تو پر می گشود

      ای کریم اهل بیت ای نازنین
      رحم کن بر یا مذلّ المؤمنین

      آه ای دریای غمها ساحلت
      خون دلهای شفق آه دلت

      آسمان گریه بارانی مشو
      سرزمین آب طوفانی مشو

      ای اسیر شِبه مردان کِسِل
      نعره ی هل من معین متصل

      طعنه ی سنگین چندین سنگ پست
      شیشه ی عمر صبورت را شکست

      دست نامردی ز اقوام پلید
      جانماز از زیر تسبیحت کشید

      زهر پاشیدند بر آئینه ات
      گشته مسموم تحیّر سینه ات

      ای دچار حیله ی یک بیوه زن
      در دیار مردم بیعت شکن

      دوخت جسمت را به تابوتی نزار
      از حسد بیوه زنی اشتر سوار

      تیر بر تابوت تو آواره شد
      دشت تابوتت شقایق زار شد

      شاهد تشییع تو شمشیرها
      پیکرت شؤن نزول تیرها

      باز من دلواپس طشت توام
      زائر تابوت برگشت توام

   محمد سهرابی


*****************

      گل با هزار ناز قدم بر چمن گذاشت
      بلبل بنای مستی در انجمن گذاشت

      جبرییل ، شاد آمد و در دامن رسول
      قنداقه ای لطیف تر از نسترن گذاشت

      برداشت ذره ی کمی از سرخی لبش
      آن را به روی سنگ عقیق یمن گذاشت

      تنها از اوست عطر دل انگیز چون اثر
      روی گلاب قمصر و مشک ختن گذاشت

      تفسیر آیه آیه ی کوثر سه حرف شد
      نام عزیز فاطمه اش را ، "حسن" گذاشت

      پروردگار ناز حسن را خرید و بعد
      دلهای شیعه را گرو پنج تن گذاشت

   سید حسن رستگار

 

*****************


      رطب در رطب نوش ماه عسل را
      شراباً طهورا مِی بی مثل را
      از اینجاست ماه مبارک مبارک
      که رو کرده قرصِ مه بی بَدَل را
      شب خوب یلدای دلها رسیده
      دلا مست واکن به دلبر بغل را
      کمی از شب چارده بهره باید
      ز کام شب پانزده لااقل را
      کمند وفا را مهیای او کن
      و تعقیب کن این غزال غزل را
      کمی ذکر لاحول باید بخوانی
      که بینی جمال امیر جَمَل را
      ببین نجمِ ثاقب که را می شناسی
      به صفّین بنگر علمدار یَل را
      ز شمشیر اَلّاهیِ مجتبایی
      ببین برگِ ریزان سرِ هر دغل را
      حسودان یهودان جهودان بمیرند
      که نتوان ببینند مرد عمل را
      خدا را ز دل تا ابد شکر باید
      که محتاج او کرد کلّ ملل را
      که داند حسن کیست در روحِ خلقت
      که خلقاً و خُلقاً نبی شد بَدَل را

      جلال و جمال سپهر امامت
      حسن آمده با قدی چون قیامت

      علی را فقط مصطفی می شناسد
      حسن را فقط مرتضی می شناسد
      تَقومُ السموات و الارض یعنی
      حسن را خدایی خدا می شناسد
      حسن را اگر از مدینه بپرسی
      علمدار خیر النسا می شناسد
      حسینا ! اگرچه غلام تو هستم
      تُرا هم دل از مجتبی می شناسد
      ز جبریل باید بپرسی که او را
      نمکدان آل عبا می شناسد
      به حبّ حسن مفتخر هرکه او را
      همان یوسف هل اَتا می شناسد
      ز کشتی و از نوح گیرم سراغش
      که او خوب این ناخدا می شناسد
      ز موسی بن عمران نما جستجویش
      که او را ز دست و عصا می شناسد
      نگاهی به آیات قرآن بیفکن
      که اوصاف شمس و ضحی می شناسد
      نه هر سینه نور ولایش بگیرد
      حسن را دل با خدا می شناسد
      دلِ عاشقِ با صفای خدایی
      حسن را نه از حق جدا می شناسد

      جلال و جمال سپهر امامت
      حسن آمده با قدی چون قیامت

      حسن نور رحمان حسن ذکر سبحان
      حسن ذات ایمان حسن ختم قرآن
      حسن ماه بطحا حسن مِهر طاها
      حسن عشق زهرا ، وجودش درخشان
      حسن روح عزت حسن نوح عترت
      حسن عرش رحمت حسن حکم باران
      حسن چشم حیدر حسن وجه صفدر
      حسن جان کوثر حسن شهد رضوان
      حسن نور سرمد حسن خوی احمد
      حسن فیض ممتد حسن جان جانان
      حسن اعتقادم حسن اعتمادم
      حسن عدل و دادم حسن غرق احسان
      کریم دو عالم رئوفِ دمادم
      امامِ مسلّم ، پناه مسلمان
      شکوهِ امامت و کوه کرامت
      شفیع قیامت حسن خطّ میزان
      مقامش رفیع و خدا را مطیع و
      محب را شفیع و به غربت کماکان
      غریب مدینه غمش بی قرینه
      عدویش ز کینه شده قاتل جان
      دلش پر شراره جگر پاره پاره
      بریزد ستاره ز خوناب چشمان
      ولی با تمام غریبی که دارد
      حسن سبز پوش خداوند رحمان

      جلال و جمال سپهر امامت
      حسن آمده با قدی چون قیامت

    محمود ژولیده


*****************


      بارالها سینه را پر نور کن
      شر شیطان را ز دلها دور کن
      هر که بدبین است بر آل علی
      یا بده آگاهیش یا کور کن

      ***
      بارالها نور عینم داده‌ای
      اعتبار نشئتین‌م داده‌ای
      می‌کنم سجده به مهر کربلا
      نعمت حب‌الحسینم داده‌ای

      ***
      گفتیم که بر در موالی برویم
      در شهر کرم حضور والی برویم
      ای پایه‌گذار کاخ احسان و کرم
      ما را مگذار دست خالی برویم

      ***
      بر شعر زلال شاه بیتی تو حسن
      اکسیر قریحه‌ی کمیتی تو حسن
      از درگه تو کسی نگردد مأیوس
      والله کریم اهل‌بیتی تو حسن

      ***
      ساقی به قدح میِ صفا می‌ریزد
      ساقی عرق شرم و حیا می‌ریزد
      خورشید، ستارگان نور افشان را
      از عرش به پای مجتبی می‌ریزد

      ***
      ملک سرمست جام اهل بیت است
      فلک در زیر پای اهل بیت است
      خدا بر بام خلقت یک علم زد
      و آن پرچم به نام اهل بیت است
      امین وحی با کل ملائک
      کبوترهای بام اهل بیت است
      میان چارده نور الهی
      حسن بدر تمام اهل بیت است
      ابالفضل دلاور، عبد صالح
      نگهبان خیام اهل بیت است

      ***
      بیا صاحب زمان این‌جا بقیع است
      نوا خیزد ز جان این‌جا بقیع است
      به پشت نرده‌ها قبر امامان
      ندارد سایه‌بان این‌جا بقیع است
      همین‌جا بود شور محشر افتاد
      حسن دنبال نعش مادر افتاد
      شاخه طوبی را در آن کوچه زدند
      نخل طوبی را در آن کوچه زدند
      بچه‌های فاطمه شیون کنید
      مادر ما را در آن کوچه زدند

   ولی‌الله کلامی زنجانی


*****************


      مقصود عشق حس شعوری خدایی است
      ابزار عشق عقل و دل کبریایی است
      عشقی که ابتدای ازل ابتدای اوست
      عشقی که  مرز نقطه  بی انتهایی است
      ننگ است پیش غیر اگر دست سائلی
      درپیش عشق رتبه شاهی گدایی است
      هفت آسمان غبار قدم های عاشق است
      آن عاشقی که سینه او مجتبایی است
      خوشبخت آن دلی که  اسیر حسن شود
      خوشبخت تر سری که به عشقش هوایی است

      گشتم به هرکجا که کنم وصف این کلام
      تفسیر عشق نام حسن گشت والسلام

      تو آمدی  و آیه رحمت شروع شد
      سرسبز شد جهان و طراوت شروع شد
      بستیم سوی  چشم تو قدقامت صلات
      عاشق شدن به نیت قربت شروع شد
      برخواسنی تمام جهان  پای تو نشست
      با قامت تو روز قیامت شروع شد
      تا  همنشین سائل  بی بال و پر شدی
      بین گدا و شاه رفاقت شروع شد
      آقا هزارو یک شب عمر جهان گذشت
      از پیچ زلف تازه حکایت شروع شد

      تازه شروع قصه ما پر کشیدن است
      یک جرعه  از سبوی حسن سرکشیدن است

      افطار شد چه خوب خداوند سفره چید
      خرمای  سفره رمضان علی رسید
      کوتاه شد اگر چه , ولی عرض تهنیت
      هفت آسمان به قامت تو جامه ای برید
      هرکس که دید چشم تورا گفتش این بُود
      شیرین ترین رطب که زبان بشر چشید
      باز است دستهای تو از بس برای خلق
      هرگز کسی به پیش  تو  مشت تو را ندید
      حی علی الکریم وعلی العشق  سر دهم
      وقت نماز سائلی  عاشقان رسید

      درحلقه های زلف تو عالم اسیر شد
      هرکس اسیر عشق  حسن شد امیر شد

      بگذار تا که باغ شما را  چمن شوم
      یعنی که با غبار رهت هم وطن شوم
      یک عمر مزد نوکری ام را نخواستم
      بگذاربا لباس غلامی کفن شوم
      من غرق در توام اثری نیست از خودم
      یک لحظه هم مباد کمی خویشتن شوم
      شکر خدا کمال نعم شد نصیب من
      تا نوکر حسین  وگدای حسن شوم
      وقتی به سوی تربت تو می دهم سلام
      از غصه مزار تو غرق محن  شوم

      دستم به روی سینه  زدم  تا بقیع بال
      خواهم زیارتت بکنم با پر خیال

      آقا سلام برتو  و آن تربت غریب
      آقا سلام بر تو و آن قسمت غریب
      ای کاش شمع میشدم آقا که لحظه ای
      روشن شود ز شعله ام آن ظلمت غریب
      تنها به  پشت پنجره های بقیع  تو
      باگریه آه میکشم از حسرت غریب
      غربت زلحظه  لحظه عمر تو جاری است
      کوه از کمر شکسته از این قسمت غریب
      از لحظه ای که موی سرت را سپید کرد
      در کوچه مانده بودی آن غیرت غریب

      موسی علیمرادی

 



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)
[ 21 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)


      مطلع شعر من از عشق تو حیران شده است
      بیت در بیت دلم بی سر و سامان شده است
      
      عالم پیر دگر باره چه در بر دارد
      گوئیا شور جوانیست که در سر دارد
      
      لحظه آمدنش غصه نهان خواهد شد
      «عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد»
      
      وخدا خواست که یک برگ دگر رو بکند
      جهت قبله نما روی به آن سو بکند
      
      مژده آمدنش تا به پیمبر دادند
      همه ذرات جهان در تب و تاب افتادند
      
      نور خورشید ز دامان قمر می آید
      چقدر طفل به مادر به پدر می آید
      
      چهره اش ، ناز نگاهش به پیمبر رفته
      کرم و عاطفه اش نیز به مادر رفته
      
      این پسر کیست چنین جلوه محشر دارد
      از همین کودکی اش هیبت حیدر دارد
      
      ماه مهمانی حق نیز به مهمانی اوست
      امشب افطار علی بوسه به پیشانی اوست
      
      و در آن لحظه که این کودک شیرین آمد
      شک ندارم که خدا نیز به تحسین آمد
      
       تا در آئینه ی او حُسن خدا را دیدند
      نام او را ز سماوات حَسن نامیدند
      
      بر لبان علی و فاطمه لبخندآمد
      کوچه امشب به تماشای حسن بند آمد
      
      و خداوند روی سر در افلاک نوشت
      هست او سید و آقای جوانان بهشت
      
      دشمنش خوار و ذلیل است مریض است مریض
      پسر حیدر و زهراست عزیز است عزیز
      
      در شجاعت که شده فاتح پیکار جمل
      و شهادت شده در کام پسرهاش عسل
      
      مادرش نام مرا سائل این خانه نوشت
      روزی شعر مرا نیز کریمانه نوشت
      
      پدرش گفت بیاییم و گدایش باشیم
      کاش امشب همه مشمول دعایش باشیم
      
      دلخوش از مستحبی هستم و شد ورد لبم
      چون که واجب شده پاسخ بدهی مستحبم
      
      با لب روزه تو را می دهم ای یار سلام
      که کریمانه بگویی به من زار سلام
      
      سائل خانه ات از حد و عدد بیرون است
      آسمان نیز به درگاه شما مدیون است
      
      نظری کن که در این ماه مسلمان بشویم
      کاش بر سفره ی افطار تو مهمان بشویم
      
      مهدی چراغ زاده

*****************

      حق از زلال چشم تو ساغر درست کرد
      ازخاک پای تو دُر و گوهر درست کرد
      
      ته مانده ی پیاله ی آب تو را گرفت
      تا سلسبیل و چشمه کوثر درست کرد
      
      از گرد و خاک رزم تو کولاک آفرید
      از شیوه ی نبرد تو محشر درست کرد
      
      باید برای وقت سکوتت ذبیح داد
      باید هزار تا علی اکبر درست کرد
      
      دل روی دل برای تو باید ضریح ساخت
      باید حرم برای تو دلبر درست کرد
      
      باید بجای شمع مزار تو آب شد
      باید شبیه خاک مزارت خراب شد
      
      عاشق شدن به گوشه نگاهت عجب نداشت
      هرکس که دید روی تو را روز و شب نداشت
      
      ای قبله مدینه و درمان دردها
      جز خانه تو ، شهر مدینه مطب نداشت
      
      با روی باز بر همگان لطف میکنی
      حتی به سائلی که رسید و ادب نداشت
      
      سهمش قبول توبه نشد هر که در قنوت
      یا محسن و بحق حسن روی لب نداشت
      
       حیف! از صحابه تو کسی خوش مثل نشد
      حیف! از زمانه ی تو که آقا ، وَهَب نداشت
      
      اینجا نواده های تو صاحب حرم شدند
      یعنی ارادت عجمی را عرب نداشت؟
      
      در شهر ری مزار تو را یاد میکنیم
      روزی رسد بقیع تو آباد میکنیم
      
      محسن حنیفی

*****************

      ای عشق ببین حال پریشانی ما را
      ای شوق نشان آتش حیرانی ما را
      ای شور بیاور میِ توفانی ما را
      تا صبح ببین ناد علی خوانی ما را
      
      ما مرد شرابیم اگر هست بیارید
      ما را به در بیت علی مست بیارید
      
      دیدند همه قبله ی دنیا شدنش را
      ذوق علی و گرم تماشا شدنش را
      دیدند و ببینید مهیا شدنش را
      لبخند علی و شب بابا شدنش را
      
      تنها نه پدر عاشق خندیدن او بود
      تا صبح نبی منتظر دیدن او بود
      
      انگار شب قدر مقدر شده امشب
      انگار نبی باز پیمبر شده امشب
      برخیز زمین گوش زمان کر شده امشب
      برخیز و ببین فاطمه مادر شده امشب
      
      یک جلوه ز تصویر خداوند رسیده
      امشب پسر شیر خداوند رسیده
      
      بگذار که یعقوب گشاید نظرش را
      تا با تو فراموش نماید پسرش را
      هیچ است اگر عشق بریده است سرش را
      رو کرده خدا با تو تمام هنرش را
      
      لبخند بزن گردش این روز و شب از توست
      شیرینی افطار پیمبر رطب از توست
      
      یک چشم بگردان و زمین زیر و زبر کن
      یک ناز بفرما همه را خون به جگر کن
      بند آمده این راه از آن کوچه گذر کن
      ما خاک قدمهات به ما نیز نظر کن
      
      چشمان تو محراب سحرهای حسین اند
      پسران تو پسرهای حسین اند
      
      وای از جلوات جبروتی که تو داری
      از شدت نور ملکوتی که تو داری
      فریاد از آن اوج سکوتی که تو داری
      حق گرم تماشای قنوتی که تو داری
      
      پیش تو ذلیلم به ضریحی که نداری
      یک عمر دخیلم به ضریحی که نداری
      
      دور و برتان این همه بیمار اگر هست
      یا این همه در شهر بده کار اگر هست
      این قدر گدا بر در و دیوار اگر هست
      تقصیر که شد این همه سر بار اگر هست
      
      دیدند کرم روی کرم می دهی آقا
      ماندیم عجب بوی کرم می دهی آقا
      
      چشم تو سخن از غم و از سر به من گفت
      از شمع شدن شعله شدن آب شدن گفت
      با لطف تو چشمان من اینگونه سخن گفت
      یک چشم حسینی شد و یک چشم حسن گفت
      
      هرچند خدا خواست کرم داشته باشی
      انگار بنا نیست حرم داشته باشی
      
      سوزاند اگر غصه ی تو بال و پرم را
      سوزاند غم زینبیه هم جگرم را
      من نذر نمودم که کنم هدیه سرم را
      ای کاش بیارند از آنجا خبرم را
      
      سوگند در سینه غم خواهر تو هست
      هستیم سپر تا حرم خواهر تو هست
      
      حسن لطفی

 



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)
[ 21 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)

این خانواده آینه های خدائی اند
در انتهای جاده ی بی انتهائی اند

خیل ملک مقابلشان سجده می کنند
این ها خدا نی اند ولیکن خدائی اند

هر کس که می رسد سر اطعام می برند
فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند

یک "السلام" و یک "و علیک السلامِ"سبز
این ها همان مقدمه ی آشنائی اند

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم
مشغول لحظه های شریف گدائی اند

سوگند می خوریم كه پروانه زاده ایم
همسایه ی قدیمی این خانواده ایم

تو آسمان جودی، ما یاكریم تو
پرواز می كند دل ما تا حریم تو

احساس می كنم به تو نزدیك می شوم
وقتی كه می وزد سر راهم نسیم تو

وقت كرامت است كه از راه آمده است
آن آشنای كوچه نشینِ قدیم تو

قرآنِ بی بدیل، حروف مقطّعه!
كی می رسم به فهم الف لام، میم تو؟

سوگند می دهیم خدا را در این سحر
بر پینه های رحمت دست كریم تو

ما را همیشه سائل دست شما كند
ما را به زیر پای شما خاك پا كند

دست مرا بگیر كه عاشق ترم كنی
سلمان خانواده ی پیغمبرم كنی

من در قنوت نیمه شبت دور می زنم
شاید مرا بگیری و انگشترم كنی

آن شاخه ی گلم كه به دست تو داده اند
تا هر كجا كه خواست دلت پرپرم كنی

من آمدم كه بین سحرهای اشتیاق
بال مرا بگیری و خرج حرم كنی

بال و پر شكسته به دردم نمی خورد
انگار بهتر است كه خاكسترم كنی

روزی آب و سفره ی نان منی حسن
ماهِ مباركِ رمضان منی حسن

ای در هوای پاك نگاهت سلام ها
نامت نداشت سابقه ای بین نام ها

ای سبزی بهار خدا سیر می شوند
از عطر سفره های حضورت مشام ها

بیرون بیا و چشم مرا هم قدم بزن
هم سفره ی فروتن جمع غلام ها

«در كوچه ات كسی به كسی جا نمی دهد»
مكثی نما به شوق چنین ازدحام ها

سائل شدن كنار نگاه تو واجب است
وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها

تو سفره دار شهر خدا، ما گدای تو
مثل كبوتریم و اسیر هوای تو

آن كس كه پیش پای شما خم نمی شود
در خانه ی فرشته هم آدم نمی شود

آقای من! بدون توسل به نام تو
حالی برای توبه فراهم نمی شود

دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر
چیزی كه از بزرگیتان كم نمی شود

آرامش تو باعث طوفان كربلاست
بی صلح تو قیام مُحرم نمی شود

هر كس كه بر نجابتِ صلح و سكوت تو
مؤمن نمی شود، به جهنّم نمی شود

تا كربلا رسید صدای سكوت تو
این قیل و قال ها به فدای سكوت تو

ای از هزار حاتم طائی كریم تر
لطف تو از تمام كریمان قدیم تر

می آوری به وجد تو پروردگار را
ای از زبان حضرت موسی كلیم تر

تو ابتدای نسل طهورای كوثری
هر كس حسودتر به تو باشد عقیم تر

در این مسیر رو به خدایی ندیده ایم
از ردّ پای گیوه ی تو مستقیم تر

در كربلا به آینه ات سنگ می زنند
هر كس شبیه تر به تو جرمش عظیم تر

آقا تو در كلام خلاصه نمی شوی
در حضرت و امام خلاصه نمی شوی

ای یاكریم خسته چه كردند با پرت
این زهرِ پر شراره چه آورده بر سرت

از لحظه ای كه رنگ نگاهت كبود شد
رنگی دگر گرفته مناجات خواهرت

با این كه ای غریب! تو بودی امام شهر
اما كسی نخواند نمازی به پیكرت

تابوت را نشانه گرفتند به تیرها
آن هم كجا به پیش دو چشم برادرت

دل های ما به یاد تو ای بی حَرمترین
پر می زند به سمت بقیع مطهّرت

تا كِی لبم به خاك بقیعت نمی رسد
بر آستان پاكِ رفیعت نمی رسد

******************

خورشید گرم ظهرهای آسمان هستی
تا صبح، تا شب، تا سحر، پیشم بمان هستی
 
تو ممکن ناممکنی های هر امکانی
در ناگهان نیستی ها، ناگهان هستی
 
تنها تو با زخم زبان ها، خوش زبانی و ...
تنها تو با نامهربان ها، مهربان هستی
 
آنان که می گفتند تو باقی نمی مانی
رفتند و رفتند و ... تو اما همچنان هستی
 
وقت عبورت کوچه ی ما بند می آید
تو یوسف پیغمبر در این زمان هستی
 
باید برای تو عقیقه کرد بسیاری
آخر تو خیلی در نگاه این و آن هستی
 
اصلاً مزار تو برای ما خودش روضه است
یعنی همین که سال ها بی سایبان هستی

گیرم جواب گرمی ات را سرد می دادند
تو گرمیِ خورشید ظهری، تو همان هستی

علی اکبر لطیفیان

مهدی وحیدی

 



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)
[ 20 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد